کنار هلیکوپتر جنگیاش ایستاده بوده و به سوالات خبرنگاران جواب میداد
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت:
ما برای خاک نمیجنگیم ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام درخطر باشد...
این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند
شیرودی آستینهایش را بالا زد
چند نفر به زبانهای مختلف از هم میپرسیدند:
کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!!!
شیرودی همانطور که میرفت ، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت:
نماز! دارند اذان میگویند...
خاطره ای از زندگی خلبان شهید علی اکبر شیرودی
منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب، صفحه ۲۰۱
نبرد یگان جنگاوران ( تکاوران )
بازگویی خاطرات جنگ در کردستان
آزاده جانباز میکاییل احمدزاده -نیروهای بعثی مستقر در هدف پنجم نیز پس از مدتی مقاومت زیرپوشهای سفید خود را به نشانه تسلیم درآوردند. تکاوران غیور بدون فوت وقت، در هدف پنجم مستقر شدند و ما هم بدون معطلی آتش خود را بر روی هدف ششم منتقل کردیم.
حدود ساعت چهار صبح بود که ماموریت یافتیم از پادگان مهاباد به سوی منطقه عملیاتی حاج عمران حرکت کنیم. فرمانداری منطقه، چندین خودرو شخصی برای جابهجایی نیروها در اختیار واحدهای ما قرار داد. با این حال به خاطر تجهیزات زیادی که همراه داشتیم نقل و انتقال ما بیشتر از حد معمول به طول انجامید.سرانجام با تلاش بیوقفه رزمندگان به پیرانشهر رسیدیم. پشت پادگان پیرانشهر روستایی بود به نام بن دره که بنه و وسایل خود را در آن جا پیاده کردیم و منتظر ماندیم تا هوا کاملا تاریک شود.
ادامه مطلب ...
سال 74 بود و فصل پاییز،که در منطقه عملیات والفجر یک در فکه،میدان مینها را می گشتیم تا جاهای مشکوک را پیدا کنیم.
بعد از کانالی که برای مقابله با حمله بچه ها زده بودند،میدان مین وسیعی قرار داشت.
نزدیک که شدیم،با صحنه ای عجیب رو به رو شدیم.اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده،ولی که جلوتر که رفتیم متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور نیروها از میان سیمهای خاردار،خود را روی آن انداخته است تا بقیه به سلامت بگذرند.
بند بند استخوانهای بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز کشیده بود.
دوازده سال انتظاری که معبر میدان مین را هم به ما نشان می داد.
، 26 مرداد سال 1369 برگ دیگری از تقویم انقلاب اسلامی ورق
خورد، یومالله دیگری خلق شد و کشور به استقبال 43 هزار پرستوی آزاده از
قفس دیکتاتور رژیم بعث رفت.
مردان صبوری که بلندترین قلههای پایداری را فتح کردند تا دشمن به زانو درآید و عجز خویش را لابه کند.
به یُمن ورود این دلاورمردان سرافراز، دلها غرق در شوق شد و چهرهها پس از سالها با لبخند آشتی کردند.
یوسفهای
غریبی که از راه رسیدند تا وطن، آنها را در آغوش کشد و بر پاهای
استوارشان بوسه زند و آنان نیز در سجده شکر بر خاک وطن افتاده و صدایی
لرزان داشتند. شوق مردم و خانواده آزادگان در آن روز به یاد ماندنی، وصف
ناپذیر است.
در این روز ایران اسلامی شاهد بازگشت آزادگان سرافرازی بود که
پس از تحمل سالهای اسارت خود در اردوگاههای عراق پای به میهن اسلامی
گذاشته و به آغوش خانوادههای خود بازگشتند.
این
رویداد بزرگ دو هفته پس از اشغال نظامی کویت توسط رژیم صدام و 2 روز پس از
آن صورت گرفت که صدام در نامهای به آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور
وقت ایران بار دیگر عهدنامه 1975 الجزایر را پذیرفت و به شرایط ایران برای
پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقبنشینی از مرزهای ایران و آزادسازی
اسیران ایرانی را داد.
اسرای سرافراز ایرانی از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود.
زیارت مرقد مطهر حضرت
امام خمینی(ره) و همچنین بیعت با جانشین خلف وی حضرت آیتاللهالعظمی
خامنهای رهبر معظم انقلاب از نخستین برنامهها و اقدامات مشترک آزادگان
سرافراز ایرانی بود.
مقام معظم رهبری درباره آزادگان چنین فرمودهاند:
"
یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه
میداشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم
خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده
باشند، راحت میشود فهمید... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه
خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای
ما همانند ملت ایران از خود آزاد مردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و
سرافرازی به وطن بازگشتند... شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید،
اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و
انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابردشمن شدید."
رایحه آزادی
رادیو
بغداد در صبح روز 24 مرداد ماه، خبر ارسال نامه ای را از سوی صدام و خطاب
به رهبر انقلاب و رییس جمهوری، اعلام کرد. وی در خلال نامه به تمام خواست
های مشروع ایران جواب مثبت داد.
پس از شنیدن این خبر موج شادی در به پا خاست. همگان دست به سوی آسمان بردند و جبین بر خاک ساییدند و سجده شکر به جای آوردند.