بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

شهدا ممنونیم

اینا تصاویر حراج زنان عراقی توسط داعش و آل سعود هست..

به شهیدامون افتخار کنیم که نزاشتن چنین اتفاق فجیعی واسه نوامیس کشورمون بیفته.:point_down:




تاریخ ارسال : دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1394 10:35 ب.ظ | نویسنده: یاسین | چاپ مطلب

قربون کرمت آقاجان یاعلی بن موسی الرضا

یکی از خادمان اقا علی بن موسی الرضاتعریف میکرد داشتم توصحن انقلاب قدم میزدم دیدم کنارپنجره فولاد خیلی شلوغه سریع خودم رو رسوندم به پنجره فولاد دیدم امام رضا به اذن خدا یک دخترچهارساله که کورمادرزادبودروشفاداده.باکمک پدرش وچندتاازخادمین دیگه دختر روازلابلای جمعیت بیرون کشیدیم داشتیم میرفتیم سمت اتاق شفایافتگان دیدم پدردختررو سمت پنجره فولادکردوبالهجه زیبای خودش باامام رضاصحبت میکرداول فکرکردم داره تشکرمیکنه خوب گوش کردم دیدم داره به امام رضامیگه اقاجان دستت دردنکنه ولی اقا اینادوتاخواهردوقلوهستندحالامن این یکی رومیبرم جواب اون یکی روچی بدم.توهمین حال واحوال بودکه رسیدیم اتاق شفایافتگان ماجرا راثبت کردیم وهمراه این پدرودختر راهی محل اقامت شون شدیم.وقتی رسیدیم درهتل دیدیم اونجاهم شلوغه پرسیدیم چی شده گفتندامام رضایه دخترچهارساله که کورمادرزادبودرو شفاداده...
قربون کرمت آقاجان یاعلی بن موسی الرضا

تاریخ ارسال : دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1394 10:14 ب.ظ | نویسنده: یاسین | چاپ مطلب

و این شد که آزمون های استخدامی در ایران مد شد و همراه اول و ایرانسل جریان پیامک های شرکت در مسابقات رو راه انداختن.....!!

ملانصرالدین از کدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد.

ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ کدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدین ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:

"ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!"

ملانصرالدین ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
"ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ."

کدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
کدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»

کدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»

ملا ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ.»

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد کدخدا ملانصرالدین رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟"

ملا ﮔﻔﺖ:
"به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام کردم فقط با پرداخت 
2درهم
در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید.
به پانصد نفر بلیت ۲درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم."

کدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
من هم ۲درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.

و این شد که آزمون های استخدامی در ایران مد شد و همراه اول و ایرانسل جریان پیامک های شرکت در مسابقات رو راه انداختن.....!!

شهید جاده ای به سوی خویشتن


 آه،از غربت اسم آسمانی ها  در میان خاکیان ،آه از تمسخر پرواز،از سوی کسانی که به ماندن در قفس عادت کرده اند،آه آه آه. شهید عاشقی است که عقل رفاه زده دنیای امروز  او را درک نمی کند ، شهید از دنیای دیگری نیامده اما نگاهش برای ما آشنا نیست،نگاهی که به جمال خالق زیبایی ها افتاده است.

 
افسران - شهید جاده ای به سوی خویشتن

بابای جعبه ای ...


حرفی نمیزنی چرا «بابای جعبه ای»؟ خسته شدم بیرون بیا «بابای جعبه ای» لطفا بلندتر کمی فریاد هم بزن این جا نمی رسد صدا «بابای جعبه ای» با آن قَدَت تو جا شدی آنجا ببین مرا جا میشوم ببر مرا «بابای جعبه ای» قد عروسکم شده ای باور کن ای عزیز من‌‌ مادرت قبول؟ ها؟ «بابای جعبه ای» بابا عروسکی چرا لالا نمی کنی؟ شب شد لالا لالا «بابای جعبه ای

افسران - بابای جعبه ای ...

نامه شهید مدافع حرم به همسرش


لحظه‌های صبوری‌ات را قدر بدان/ این‌ بار تن به اسارت آل‌الله نخواهیم داد

اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در صیانت از حریم آل‌الله قیمت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر می‌شمردی؛ حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم؛ هم من، هم تو.

ادامه مطلب ...

سرگرد غفور جدی (افتخار بی تکرار ایران )



... یکی از میهن پرست ترین خلبانان نیروی هوایی ارتش ایران بود! پس از انقلاب تنها به جرم دریافت نشان افتخار از نظام شاهنشاهی از ارتش اخراج و درجه ی سرگردی اش گرفته شد...
او در یکی از خطرناک ترین مانورهای هوایی جهان با نام چهارراه مرگ که در آمریکا برگزار شد به عنوان نماینده نیروی هوایی ایران در مانور حضور داشت و تماشاگران را بهت زده کرد که با این سن کم این چنین بر رکاب جنگنده اش جولان می دهد... و نام ایران را در فهرست دارندگان برترین خلبانان جهان به ثبت رساند...
در روز آغاز جنگ (ساعت یازده آخرین روز شهریور ماه هزار و سیصد و پنجاه و نه) در شهرش بوشهر مشغول جمع آوری وسایل خانه اش برای آمدن به تهران بود که شاید بتواند در پایتخت کاری تازه پیدا کند! هنگام حرکت از خانه اش به سوی تهران ، صدای مهیب انفجار بمب های عراق بر پایگاه ششم شکاری (بوشهر) ، توجه اش را برمی انگیزد... بی آنکه فکر کند که ارتش در حقش ظلم کرده و او را پس از خدمت های صادقانه سالیان سال ، تنها برای دریافت نشان افتخار از نظام پیشین ، اخراج کرده!!! شتابان لباس پروازش را از میان وسایلش بیرون می کشد و به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می گردد... به ورودی پایگاه که می رسد دژبانی از ورودش جلوگیری می کند! چرا که او دیگر در استخدام ارتش نبود............
غفور دوباره سرگرد می شود و دوباره بر رکاب فانتوم ها در برابر دشمن جولان می دهد تا سرانجام پس از دهها پرواز دلاورانه و پیروزمندانه در راه دفاع از خاک پاک ایران ، سرانجام در نبردی نابرابر عقاب تیزپروازش فانتوم ، مورد اصابت موشک عراقی قرار گرفت... و در نزدیکی ماهشهر از آسمان ایران جدا شد تا با اجزای بدنش ، ذرات خاک ایران را بسازد... .

"ماجد الماجد" که بود


اوایل ماه گذشته سایت گروه‌های تکفیری مسلح پیام صوتی "ماجد الماجد" را منتشر کرد که در بخشی از آن آمده بود "حزب ایران و منافعش در لبنان، اهداف مشروعی برای ما و انقلابیون به حساب می آیند و آنچه تا حالا بر سر مناطق شما [شیعیان] آمده از موشک باران بقاع و هرمل و ضاحیه و غیره، فقط دست گرمی بوده است.»  ادامه مطلب ...

عکس هایی که در آلبوم هیچ ژنرال نیروی هوایی پیدا نمی شود


از این خلبان کارکشته ی نیروی هوایی، عکس هایی به جا مانده است که در آلبوم عکس شخصی هیچ ژنرال دیگر نیروی هوایی پیدا نمی شود. عکس هایی که نمونه هایی از آن ها را پیش رو دارید.
 «عباس بابایی» به تاریخ   ۱۴ آذر ۱۳۲۹ در شهر «قزوین» متولد شد. او پس از گرفتن دیپلم، در سال ۱۳۴۸ علی رغم قبولی در رشتهٔ پزشکی، به دلیل علاقه به خلبانی، به نیروی هوایی پیوست و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش در سال ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام شد.
عباس پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ ایران و عراق،  عملیات جنگی خود را آغاز نمود. وی در سال ۱۳۶۰ درجهٔ سرهنگ دومی دریافت کرد و به عنوان فرمانده «پایگاه هشتم هوایی اصفهان» منصوب شد.
 «عباس بابایی»در ۹ آذر ۱۳۶۲ به درجه سرهنگ تمامی ارتقاء یافت و به سمت «معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی» منصوب شد و به تهران عزیمت کرد. بابایی پس از چهار سال جهاد، در مقام «معاونت عملیات نیروی هوایی»، در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه «سرتیپی» رسید  و سرانجام  در سن ۳۷ سالگی و پس از ۶۰ ماموریت جنگی موفق به تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ به آخرین درجه ی خود را، هم زمان با «عید سعید قربان» از «حضرت حق»(جل و علا) دریافت کرد و پای بر بساط«عند ربهم یرزقون» نهاد. پیکر «عباس بابایی» در گلزار شهدا در «شاهزاده حسین» واقع در «قزوین» تا روز «رجعت» به امانت سپرده شد.
در میان نظامیان، افسران «نیروی هوایی» همواره از شان و منزلب اجتماعی بالایی برخوردار هستند. این گروه از نظامیان، از لحاظ توانمندی های فیزیکی، ضریب هوش و آموزش های علمی و تسلط نسبی بر زبان های خارجی، همواره از دیگر هم ردیفان خود در سایر نیروهای مسلح، برتری های آشکاری دارند. افسران «نیروی هوایی» با کلاس ترین بخش ارتش را تشکیل داده اند که البته این جایگاه، فاصله ی زیادی هم با حقیقت ندارد. «عباس بابایی» در زمان شهادت، یک افسر عالی رتبه ی «نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی» و مرد شماره ی دوی «آسمان ایران» بود. اما همواره به تواضع و فروتنی خارق العاده اشتهار داشت. تمامی آنان که تجربه ی حضور و جهاد در کنار وی را داشته اند، از این خصیصه ی اش، با احترام فراوان یاد می کنند. تنها ژنرالِ نیروی هوایی که یونیفرم خوش قواره و چشم نواز خلبانی را با لباس بسیجی عوض می کرد و به میان بسیجیان می رفت و با آنان نشست و برخاست می کرد. تنها افسر خلبانی که بیل به دست می گرفت و به کمک روستاییان اقدام می کرد و تنها فرمانده ی عملیات نیروی هوایی که در میان نیروهای زیر دست و سربازانش، پابرهنه در مراسم عزای سیدالشهدا(صلوات الله علیه) حاضر می شد و حتی نوحه خوانی هم می کرد. از «عباس بابایی»، عکس هایی به جا مانده است که در آلبوم عکس شخصی هیچ ژنرال دیگر نیروی هوایی پیدا نمی شود. عکس هایی که نمونه هایی از آن ها را پیش رو دارید.
روحمان با یادش شاد


«عباس بابایی» در جمع بسیجیان

  ادامه مطلب ...