بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

پیشکسوتان جهاد آماده باشند، روزهای حساسی پیش روی انقلاب اسلامی قرار دارد

سرلشکر جعفری در پیامی به همایش پیشکسوتان جهاد و شهادت: 

 

فرمانده کل سپاه در پیامی به همایش پیشکسوتان جهاد و شهادت تأکید کرد: روزهای تعیین‌کننده و حساسی پیش رو داریم و انقلاب اسلامی هنوز سال‌ها و ماه‌های تعیین‌کننده‌ای در پیش رو خواهد داشت.
به گزارش حوزه دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران به نقل از سپاه نیوز، همایش پیشکسوتان جهاد و شهادت  آغاز به‌ کار کرد و در ابتدای این همایش، پیام سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای حاضران در این مراسم قرائت شد.

 متن این پیام به شرح زیر است: 

لازم است پیشکسوتان جهاد و شهادت در همه صحنه‌ها آماده باشند. روزهای تعیین‌کننده و حساسی پیش رو داریم و انقلاب اسلامی هنوز سال‌ها و ماه‌های تعیین‌کننده‌ای در پیش رو خواهد داشت. 

جبهه‌های خون‌رنگ حق علیه باطل و نیز عرصه‌های جهاد و سازندگی پس از آن، آینه‌ای از بروز و ظهور اخلاص و کرامت بسیجیان است؛ آنان که به حقیقت قرآن رسیده بودند چه آنان که به فیض شهادت نرسیدند، چه آنان که در پرورش و بسط افکار و روحیه بسیجی و بسیجی‌گری بیرق بسیج را افراشته و حیات می‌کنند.

خجالت شهید بابایی از لباس سرلشکری...


خجالت شهید بابایی از لباس سرلشکری

ﻃﺮز ﻟﺒﺎس ﭘﻮﺷﻴﺪن ﺳﺮﻟـﺸﻜﺮ ﺧﻠﺒـﺎن ﺷـﻬﻴﺪ «ﺑﺎﺑـﺎﻳﻲ» ﻫﻤـﻮاره ﻣـﻮرد اﺳﺘﻬﺰاء دﺷﻤﻨﺎن اﻧﻘﻼب و ﻣﻮرد اﻳﺮاد و اﻋﺘﺮاض ﻫﻤﻜﺎران وی ﺑﻮد. اﻳﺸﺎن وﻗﺘﻲ ﻟﺒﺎس ﺷﺨﺼﻲ ﺑﻪﺗﻦ ﻣﻲﻛﺮد، ﺑﻪﻋﻠﺖ ﺳﺎدﮔﻲ و ﺑﻲﭘﻴﺮاﻳﮕـﻲ ﻟﺒـﺎس، ﺗﺸﺨﻴﺺ وی ازاﻓﺮاد ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻲﺷﺪ. ﻣـﻮی ﻛﻮﺗـﺎﻫﺶ ﺑـﻪ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪن او در ﺑﻴﻦ ﺗﻮده ﻣﺮدمﻛﻤـﻚ ﻣـﻲﻛـﺮد.

ﻫﻨﮕـﺎم ﺣـﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ ﻳﺎ ﺑﺎزدﻳﺪ از ﻗﺮارﮔﺎهﻫـﺎ، ﻟﺒـﺎس ﺑـﺴﻴﺠﻲ ﺑـﻪﺗـﻦ داﺷـﺖ. ازﻋﻼﻳـﻢ ﺧﻠﺒﺎﻧﻲ، ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎی اﻓﺴﺮی، درﺟﺎت اﻣﻴﺮی و ... ﻫﻴﭻ اﺛﺮی در ﻟﺒـﺎسﻫـﺎی وی دﻳﺪه ﻧﻤﻲﺷﺪ. اﻣﺎ وﻗﺘﻲ ﻟﺒﺎس ﺧﻠﺒﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﻲﻛﺮد، ﻧﺎﭼﺎر ﺑﻪ اﺳـﺘﻔﺎده از ﻋﻼﻳﻢ و ﻧشان های ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻲ ﻣﻲﺷﺪ. ﺑـﻪﻫﻨﮕـﺎم راه رﻓـﺘﻦ ﻳـﺎ ﺻـﺤﺒﺖ ﻛﺮدن ﺳﺮش را ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲاﻧﺪاﺧﺖ. اﻧﮕﺎر ﻛﻪ از ﺗﻤﺎﻳﺰ و اﺧﺘﻼف درجه ﺧﻮد ﺑﺎ دﻳﮕﺮان ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﺮاﻳﻂ را ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻲدﻳﺪ، درﺟﻪﻫﺎ و ﻧﺸان های ﺧﻮد را ﺑﺮ ﻣﻲداﺷﺖ و در ﺟﻴﺒﺶ ﭘﻨﻬﺎن ﻣﻲﻛﺮد!

کشیک دادن در هوای سرد

ﭘﺪر ﺳﺮﻟﺸﻜﺮ ﺧﻠﺒﺎن ﺷﻬﻴﺪ «ﻋﺒﺎس ﺑﺎﺑﺎﻳﻲ» می گوید: یک روز، ﻳﻚ ﺑـﺴﻴﺠﻲ ﻛـﻪ در ﻫﻨﮕـﺎم ﺗـﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨـﺎزه «عباس» در ﻗﺰوﻳﻦ، از ﻃﺮﻳﻖ ﻋﻜﺲ او را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑـﻪ ﺧﺎﻧـﻪ آﻣـﺪ و ﺧـﺎﻃﺮه ای را ﺑﺮای ﻣﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮد ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﻣﺎ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺷﺪﻳﻢ. ﻣﻲﮔﻔﺖ: «ﻳﻚ ﺷﺐ ﻣـﻦ ﺑﺎ اﺳﻠﺤﻪ ﺟﻠﻮی درِ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﺸﻴﻚ ﻣﻲدادم. ﻧﻴﻤﻪﻫﺎی ﺷﺐ ﻛﻪ ﻫـﻮا ﺧﻴﻠـﻲ ﺳﺮد ﺑﻮد، ﺑﺮادری ﭘﻴﺶ ﻣـﻦ آﻣـﺪ و ﭘـﺲ از ﺳـﻼم و اﺣﻮاﻟﭙﺮﺳـﻲ ﮔﻔـﺖ:

«ﺑﺮادر، ﻣﻦ ﻳﻜﻲ از ﺑﺴﻴﺠﻴﺎن اﺻﻔﻬﺎن ﻫﺴﺘﻢ. اﺳـﻠﺤﻪات را ﭘـﻴﺶ ﺧـﻮدت ﻧﮕﻬﺪار و ﺑﺨﻮاب. ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﻮ ﻫﻤـﻴﻦ ﺟـﺎ ﭘـﺎس ﺧـﻮاﻫﻢ داد.» ﻣﻦ اول ﺑﻪاو ﺷﻚ ﻛﺮدم و ﺑﺎ ﺧﻮد ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻜﻨـﺪ ﻗـﺼﺪ ﺳـﻮﻳﻲ داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ! وﻟﻲ ﭼﻮن اﺳﻠﺤﻪ در دﺳﺘﻢ ﺑﻮد ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﺎ اﺻﺮار او ﻣﺤﻞ ﻣﻨﺎﺳـﺒﻲ را ﭘﻴﺪا ﻛﺮدم و اﺳﺘﺮاﺣﺖ کردم. ﻣﻮﻗﻊ اذان ﺳﺤﺮ ﺑـﻮد ﻛـﻪ آن ﺑـﺮادر ﻣـﺮا از ﺧﻮاب ﺑﻴﺪار ﻛﺮد و ﺧﻮد ﺑﺮای ﻧﻤﺎز ﺑﻪ داﺧﻞ ﻣﺴﺠﺪ رﻓﺖ. ﻣﻦ دﻳﮕـﺮ او را ﻧﺪﻳﺪم. زﻣﺎن ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨﺎزه وﻗﺘﻲ ﻋﻜﺲ او را دﻳﺪم، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم اﻳﻦ ﻫﻤـﺎن ﺑﺮادری اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺷﺐ ﺟﺎی ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺪاری داده اﺳﺖ.»

آرزوی شهادت

یکی از همرزمان شهید بابایی نیز می گوید: درﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺗﻘـﺎق ﺷـﻬﻴﺪ «ﺑﺎﺑـﺎﻳﻲ» در ﺟﺰﻳـﺮه ﻣﺠﻨـﻮن ﺑـﻮدﻳﻢ، ﻣﺰدوران ﺑﻌﺜﻲ اﻗﺪام ﺑﻪ ﺑﻤﺒﺎران ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻛﺮدﻧﺪ. ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدی از رزﻣﻨﺪﮔﺎن ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﻮرد اﺻﺎﺑﺖ ﺑﻤﺐﻫﺎی ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، دﭼﺎر ﺿﺎﻳﻌﺎت و ﺟﺮاﺣﺎﺗﻲ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ اﺗﻔﺎق اﻳﺸﺎن اﻗﺪام ﺑﻪ انتقال ﺑـﺮادران ﻣﺠـﺮوح ﺑـﻪ ﭘﺸﺖ ﺟﺒﻬﻪ ﻛﺮدﻳﻢ.

در آن ﺣﺎل و ﻫﻮا، دو ﻧﻔﺮ از ﺑﺮادران ﺑـﺴﻴﺠﻲ را ﻣـﺸﺎﻫﺪه ﻛـﺮدﻳﻢ ﻛـﻪ داﺧﻞ ﮔﻞوﻻی ﺑﻮدﻧﺪ و ﻟﺤﻈﺎت آﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺳﭙﺮی ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ. ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺎﺑﺎﻳﻲ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ اﺷـﻚ در ﭼـﺸﻤﺎﻧﺶ ﺟﻤـﻊ ﺷـﺪه ﺑـﻮد ﻳﻜـﻲ ازاﻳـﻦ رزﻣﻨﺪهﻫﺎی ﺑﺴﻴﺠﻲ را درآﻏـﻮش ﮔﺮﻓـﺖ و ﺑﻮﺳـﻴﺪ و دﺳـﺘﻲ ﺑـﻪ ﺳـﺮ و ﺻﻮرت ﺧﻮدﻛﺸﻴﺪ و ﺻﻠﻮات ﻓﺮﺳﺘﺎد.

ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر او اﻋﺘﺮاض ﻛﺮدم و ﮔﻔﺘﻢ: «ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻴﺪ ﻛـﻪ اﻳﻨﻬـﺎ ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﻧﺒﺎﻳﺪ آﻧﻬﺎرا ﻟﻤﺲ ﻛﺮد؟»اﻳﺸﺎن ﻫﻤﺎنﻃﻮر ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮل ﺻـﻠﻮات ﻓﺮﺳـﺘﺎدن ﺑـﻮد، ﺑـﻪﻣـﻦ ﮔﻔـﺖ:  ﭘﺴﺮﺟﺎن! ﺗﻮ ﻧﻤﻲداﻧﻲ! اﻳﻨﻬﺎ ﺗﺒﺮک اﺳﺖ؟ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻲ ﭼﻄـﻮر از ﭼﻬـﺮه اﻳـﻦ ﺑﺮادر ﺑﺴﻴﺠﻲ ﻧﻮر ﻣـﻲﺑـﺎرد؟ ﺧﻮﺷـﺎ ﺑـﻪ ﺣـﺎﻟﺶ ﻛـﻪ ﺷـﻬﻴﺪ ﺷـﺪ.» بعد دﺳﺘﻬﺎی خود را ﺑﻪ ﻃﺮف آﺳﻤﺎن ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮد و ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪاﻳﺎ! ﭘﺲ ﻣﻦ ﻛﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻲﺷﻮم؟»