بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

بصائر

جدیدترین اخبار سیاسی ، نظامی و جملات عاشقانه عارفانه

کوتاه نوشت/اشکهای امام

اومد نشست جلوی امام خمینی (ره)اولین عکس رو در آورد و گفت: این پسر اولم اسمش محسن بود ، اولین شهیدمه!
عکس دوم رو گذاشت روی عکس محسن و گفت: اینم پسر دومم محمد که دو سال با محسن اختلاف سن داشت!
عکس سوم رو گذاشت روی عکس محمد و تا می خواست بگه اینم پسر سومم ...
سرش رو بالا اورد و دید شونه های امام از شدت گریه داره می لرزه!!!!!
فوراً عکسها رو جمع کرد و گذاشت زیر چادرش و گفت:

آقا! چهار تا پسرم رو دادم که اشکات رو نبینم ....





برگرفته شده از ruhallah.blogsky.com

یک خاطره و دو شوخی!


بین من و مردم هیچ تفاوتی نیست!

وقتی جنگ شروع شد، از ستاد مشترک ارتش، کسی که مربوط به تیم مهندسی بود، آمد و یک مکان ضد بمب و مستحکم برای امام (ره) درست کرد.

اما حضرت امام فرمودند: «من به آنجا نمی‌روم» و حتی حاضر نشدند داخل آن پناهگاه بشوند و آن را ببینند و تا وقتی که تهران زیر موشکباران دشمن قرار گرفت، در اتاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد می‌کردند.

وقتی هم که من اصرار کردم، قسم خوردند که به آن پناهگاه مخصوص نخواهند رفت و گفتند: «بین من و بقیه ى افراد، هیچ تفاوتی نیست.

اگر بمبی به خانه ى من بخورد و پاسداری اطراف منزل کشته شوند و من در اتاق ضد بمب، زنده بمانم، دیگر من به درد رهبری نمی‌خورم.

من زمانی می‌توانم مردم را رهبری کنم که زندگی‌ام مثل آن‌ها باشد و در کنار همدیگر زندگی کنیم.»

 (از دیدگاه‌ها، حاج سید احمد خمینی.)


تو شهید نشدی؟

امام به آقا مسیح، نوه شان که از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بود، گفت: تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!(در سایه آفتاب، ص 35")


این میز را بخور!


منبع:سایت روح الله

 

ادامه مطلب ...