هم رزم خلبان شهید میر
حسن سجادی نیاکی می گوید: در منطقه عملیاتی همه آماده ی خواندن دعای کمیل
بودیم. بچه ها اکثرا حضور داشتند. ولی معلوم نبود که میر حسن کجا است. یک
دفعه دیدم حوله به سر وارد نمازخانه شد. گفتم: کجا بودی؟ گفت: رفته بودم
غسل شهادت کنم.
خندیدم
و گفتم: آخه این وقت شب که غسل شهادت نمی کنند! بعد از دعای کمیل می
خوابی، غسلت باطل می شود. گفت: از کجا می دونی که بعد از دعا می خوابم؟!
می گفت امشب با خدا کار دارد و می خواهد با او قراردادی ببندد تا او را پیش خودش ببرد.
گفتم: تو که فردا پرواز نداری. تیم های عملیات مشخص شده اند. تو امروز پرواز داشتی، فردا باید استراحت کنی.
گفت:
من قرار دادم را با خدا می بندم، بقیه اش را خودش درست می کند. و بعد از
آن جا بیرون رفت. بچه ها یکی یکی وارد نمازخانه می شدند. هنوز چند دقیقه ای
به شروع دعا مانده بود. بی اختیار به دنبالش رفتم و دیدم قدم می زند.
نزدیک تر رفتم و با او شروع به صحبت کردم. طوری حرف می زد که من را به گریه
انداخت. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. با شروع دعای کمیل همه به نمازخانه
رفتیم و در آن مراسم روحانی با هم بودیم. آن شب میر حسن تا صبح نخوابید.
وقتی سرپرست تیم به او اخطار داد که بخوابد و استراحت کند، گفت: من فردا
پرواز ندارم. سرپرست تیم حرفی نزد و او با خیال راحت تا صبح با خدای خود
راز و نیاز کرد.
صبح
روز بعد (پنجم مرداد ماه سال 1360در جبهه جنوب (کرخه نور) ) خلبانان پس از
خواندن نماز، عملیات را شروع کردند. در دومین دور پرواز احتیاج به هلی
کوپتر بیشتری بود و شهید سجادی نیاکی به عنوان داوطلب آماده پرواز شد. در
حال پرواز بود که مورد هدف دشمن قرار گرفت و شهید شد. خدا پای قرار داد
بینشان را امضا کرده بود.
خلبان
سجادی نیاکی در تهران متولد شد؛ اما شجره او از شهرستان نیاک است. تحصیلات
ابتدائی و دبیرستان را در تهران به پایان رساند و در سال 1352 جهت خلبانی
بالگرد در هوانیروز استخدام شد. پس از گذراندن دورههای نظامی، زبان
انگلیسی و پرواز، با درجه ستوانسومی و تخصص پرواز با بالگرد ترابری 214 در
پایگاه هوانیروز مسجد سلیمان به انجام وظیفه مشغول شد.
طول
عمر نظامی کوتاهی داشت اما از حماسهسازان هوانیروز در روزهای انقلاب و 8
سال دفاع مقدس شد. پرونده خدمتی او سرشار از پروازها و ماموریتهای
متهورانه در آسمان جبهههای جنگ جنوب و غرب است.